سفارش تبلیغ
صبا ویژن

...بسم رب المهدی...

از قله تا به دامن کوه انفجار روز

 

غوغای نور صبح و دل اسمان مست

هشدار مردمان خداترس** ?یک کتاب

وحی خدا به سینه مردی امین نشست

 

دوران پر تلاش محمد شروع شد

ابلاغ وحی ضمن نشان دادن علی

مزد تمام زحمت او را خدا گذاشت**

در یک کلام:«دست شما دامن علی»

 

خندق ? علی ? تمامی ایمان حریف کفر*

خیبر ? علی ? رضای خدا و پیمبرش*

یک روز علی معادل هارون برای او*

یک روز او مدینه علم و علی درش*

 

از خانه هر دری که به مسجد گشوده را

بستند و باز ماند در خانه ی علی

از ابتدای دعوت خویشان برای دین

تا حجة البلاغ فراخوان : «علی ولی»*

 

وقتی نبی به سمت خدا پر زد و علی

در حال دفن کردن پیغمبر فقید

بر ماه ابر سوخته ای پنجه میزد و

گرگی به قله های طمع زوزه میکشید

 

رونق گرفت سکه ی بازار شایعات

اسمش چه توطئه وَ چه یک فتنه . بگذریم.

گفتند :«علی خلافت خود را نخواسته»

از جمله ی صریح نبی هم که بگذریم

 

گفتند با شتاب وَ با کلی اب و تاب:

«آه این وفات پشت علی را شکسته است

هر چند نیست بهتر از او رهبری ولی

تکلیف چیست؟ او خودش از کار خسته است»

 

مردم اگر چه سابقه ها را ورق زدند

باید کسی به جای نبی اتکا کند

بی فکر روی این که مگر میشود علی

سرپیچی از کلام نبی و خدا کند

 

بی فکر روی این که ولایت الهی است

انگشتری که نیست ببخشد به مستحق

بی فکر روی این که فقط یک علیست که

حق در کنار اوست وَ او در کنار حق*

 

در خاک شخم شایعه خورده گذاشتند

بذر نفاق و بدعت و تزویر و کینه را

از پیر های شهر یکی انتخاب شد

جای علی نشست . چه میشد مدینه را؟

 

وقتی که بازمانده ی جمع مباهله

در کوچه های لایق نفرین قدم گذاشت

با استناد روی تمام شواهدش

ان شب امیر کوچه به کوچه سوال داشت

 

گفتند با علی همه ی کوچه های شهر:

«هر چند حق توست ولی دیر امدی

طوری که نیست گوشه ای از کار هم بس است

اخر خودت معادله ها را به هم زدی»

 

اصحاب در ادامه ی برنامه هایشان

میخواستند واقعیت هم عوض شود

که در مسیر بیعت و مشروعیت به خود

تا خانه ی عفیف علی راه گز شود

 

حتی اگر نشد به همه گفته میشده:

«حالا که باز کشورمان جان گرفته است

حیدر به زیر حرف خودش میزند ? چطور؟

حالا که کارها همه سامان گرفته است

 

به فکر پس گرفتن حق خلافت است

با خاطرات ?با گله ها ?با بهانه ها»

بالاخره برای سکوت همیشگی

بالاخره به خاطر محو نشانه ها

 

تا خانه ی عفیف علی پیش رفته و

تنها علی ? نه ? یک نفر اینجا قدم زده

ائینه ی رضایت و خشم الهی است*

مکر خدا محاسبه ها را به هم زده

وقتی که نیست چند خداترس واقعی

وقتی که گرگ ما به لباس صحابه است

حق حین این مجادله نابود میشود

باید چه کار کرد؟ فقط دست روی دست؟

 

نه باز هم به بینش مولا و فاطمه

حتی اگر به قیمت ان اتفاق ها

حتی اگر به قیمت جانش و بچه اش

این بار فاطمه است حریف نفاق ها

 

بی غیرتی به رفتن زن پشت در که نیست

بی غیرتی گدازه ی اتش دم در است

بی غیرتی شکستن حدّ و حریم ها

بی غیرتی شکستن پهلوی مادر است

نوشته اقای سعید قائد امینی

اللهم الرزقنا رویت قائم آل محمد


[ جمعه 90/10/16 ] [ 1:51 عصر ] [ صاعقه ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب