سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 .:: یا ارحم الراحمین ::.


 

 *فرازهایی از زیارت آل یاسین:

 

 *السلام علیک حین تقوم ،سلام بر تو هنگامی که به پا می خیزی.


 *السلام علیک حین تقعد ،سلام بر تو هنگامی که می نشینی.


 *السلام علیک حین تقراء ، سلام بر تو هنگامی که می خوانی.


 *السلام علیک حین تصلی ،سلام بر تو هنگامی که درود می فرستی(و یا نماز به پا می داری).


 *السلام علیک حین تقنت ،سلام بر تو هنگامی که قنوت می گیری.


 *السلام علیک حین ترکع و تسجد ،سلام بر تو هنگامی که به رکوع و سجود می روی.


 *السلام علیک حین تحلل و تکبر سلام بر تو هنگامی که تکبیره الاحرام می گویی.


 *السلام علیک حین تحمدو تستغفر ،سلام بر تو هنگامی که حمد خدا می گویی و از او استغفار! می جویی.


 *السلام علیک حین تصبح و تمسی ، سلام بر صبح و شامت.


 *السلام علیک فی اللیل اذا یغشی و النهار اذا تجلی.سلام بر تو هنگام شب که فرا می رسد و هنگام روز که متجلی می شود و یا به عبارت بهتر:

 

اگر به مذهب تو ، خــــون عاشق ست مباح

صلاح ما همه آن ست ، کآن تو راست صلاح


سواد زلف ســـیاه تو ، جاعـل الظّــلُمــــــات

بیــــــــاض روی چو ماه تو ، فــــالق الإصـباح


دعــــای جــــــان تو ، ورد زبان مشــتاقــــان

همیشه تا که بود متصل مســـاء و صبــــاح

اللهم عجل لولیک الفرج.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

شهاب


[ سه شنبه 87/5/1 ] [ 7:4 عصر ] [ ] [ نظر ]

 

.:: یاقاضی الحاجات ::.

 

 

بگو بگو که چه کارت کنم بگو، که چه کارت کنم ز گریه جویم و دل را

بگو بگو که شکارت کنم بگو، که شکارت کنم به غمزه مویم و آه

 

ببین ببین که فغانت کنم ببین، که فغانت کنم ز خنده چینم و لب را

ببین ببین که نشانت کنم ببین، که نشانت کنم ز فتنه کینم و آه

 

نماز شام غریبان چو گریه آغازم به مویه‌های غریبانه قصه پردازم

به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار که از جهان ره و رسم سفر براندازم

 

من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم

خدای را مددی ای رفیق ره تا من به کوی میکده دیگر علم برافرازم

 

بیا بیا که نگارت شوم بیا، که نگارت شوم به طرفه سایم و تن را

بیا بیا به زیارت شوم بیا، به زیارت شوم چو خسته‌ پایم و آه

 

همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد

حباب وار براندازم از نشاط کلاه اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد

 

به ناامیدی از این در مرو بزن فالی بود که قرعه‌ی دولت به نام ما افتد

شکن شکن که شیارت کنم شکن، که شیارت کنم ز شرح شاهد و شور آه

 

شکن شکن چه شرارت کنم شکن، چه شرارت کنم ز شمس شاهد و شور

بیا بیا که نگارت شوم بیا، که نگارت شوم به طرفه سایم و تن را

 

بیا بیا به زیارت شوم بیا، به زیارت شوم چو خسته ‌پایم و آه

ببین ببین که فغانت کنم ببین، که فغانت کنم ز خنده چینم و لب را

 

ببین ببین که نشانت کنم ببین، که نشانت کنم ز فتتنه کینم و آه

بیا و کشتی ما در شط شراب انداز خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز

 

به نیمه‌شب اگرت آفتاب می‌باید ز روی دختر گل‌چهر رز نقاب انداز

بگو بگو که چه کارت کنم بگو، که چه کارت کنم ز گریه جویم و دل را

 

بگو بگو که شکارت کنم بگو، که شکارت کنم به غمزه مویم و آه

نماز شام غریبان چو گریه آغازم به مویه‌های غریبانه قصه پردازم

 

به نیمه‌شب اگرت آفتاب می‌باید ز روی دختر گل‌چهر رز نقاب انداز

همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد

 

حباب وار براندازم از نشاط کلاه اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد

به ناامیدی از این در مرو بزن فالی بود که قرعه دولت به نام ما افتد

شاعر: متاسفانه نامشخص

شهاب


[ سه شنبه 87/5/1 ] [ 12:21 عصر ] [ ] [ نظر ]
 

سلام بچه ها.

 

مدتها بود این حال و هوا بهم دست نمی داد.

یه حس خوب و آسمونی.

خوبی مرور  خاطرات گذشته به اینه که یه نخ نازک رو آدم نگه می داره برای روزای مبادا.

زیاد حاشیه نرم.

برم سر اصل مطلب.

یادش به خیر.

موضوع بر می گرده به سالای شصت و پنج شصت و شش.

درست تو کوران جنگ.

سوم راهنمایی بودیم.

با بچه ها صبح های محرم قرار می ذاشتیم صبح اول وقت بعد عشقبازی صبح تو مسجد محلمون.

راه میافتادیم با بلیط دوتومانی هر جور شده خودمونو میرسوندیم بازار.

فاصله ی بین پاچنار تا مسجد جامع چهارسوق رو با کله می رفتیم.

از پیچ چهار سوق کوچیک که رد می شدیم عطر چایی شیرین و نون پنیر مسجد جامع مشاممونو قلقلک می داد و قدمهامونو تند تر می کرد.

حاج موسوی با اون صدای ملکوتیش فضا رو آسمونی می کرد.

دیگه دلمون به پرواز در میومد.

...الا یا ایهاالساقی ادرکاسا و ناولها...

تا حاج موسوی بخونه ما هم از پس نون و پنیر تازه و چای داغ بر میومدیم و فوری تو اون شلوغی می چپیدیم تو شبستون مسجد.

همه منتظر حاجی بودن.

حاجی وارد که می شد همه پا می شدن.

اون موقع ها هنوز اجازه نداده بود حاجی که ازشون فیلم یا عکس بگیرن پخش کنند.

*بعدا قرار شد که عاشقان را بکشند...*

القصه ، جونم براتون بگه که ، حاجی شروع می کرد:

_اللهم کن لولیک ال...

_دلا غافل ز سبحانی چه حاصل...

از همون اول دل خلیا دیگه تو این دنیا نبود.

_مطیع نفس شیطانی چه حاصل...

اینجاش دیگه دلایی که مونده بود هم دیگه پریده بود.

راستش شما که غریبه نیستین ، می گفتن خیلی از شهدا رو همین حاجی پرشون داده بود.

یادش به خیر کاش همون روزا تکرار می شد خدا جون.

شهاب.

 


[ دوشنبه 87/4/31 ] [ 5:10 صبح ] [ ] [ نظر ]

 

السلام علیکِ یا زینب کبری السلام علیکِ یا بنت رسول الله
السلام علیکِ یا بنت امیرالمومنین (س)

صبر را مفهوم معنا زینب است

کعبه غمهای دنیا زینب است

چون حسین است آفتاب شهر عشق

ماهتاب عالم آرا زینب است

پیامبر اکرم (ص)  

هر کس بر مصیبت های این دختر ( زینب سلام الله ) بگرید ،

همانند کسی است که بر برادرانش ، حسن وحسین (ع) ، گریسته است .      

 

وفات افتخارو زینت پدر و مادر

خانم حضرت زینب(سلام الله) علیها را تسلیت عرض می نماییم. 

 

نام : زینب (س)

نام پدر : حضرت امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع)

نام مادر : حضرت فاطمه زهرا (س)

ناریخ ولادت :  روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری قمری

محل تولد : مدینه

کنیه : ام الحسن و ام الکلثوم

القاب : صدیقه الصغری، عصمة الصغری، ولیه الله العظمی ، ناموس الکبری ، شریکةالحسین (ع) ، کامله ، فاضله و...

همسر : عبدالله فرزند جعفر بن ابیطالب .

تعداد فرزندان : 3 پسر ( علی ، عون ، جعفر ) و1 دختر ( ام الکلثوم )

وفات : شب یکشنبه 15 رجب سال 63 هجری قمری.

مضجع شریف : شام

 

 اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شهاب


[ پنج شنبه 87/4/27 ] [ 6:26 عصر ] [ ] [ نظر ]

 

پنجه در دف

سالها ماندید بی عطر سجود
عاشقی رسم خوشایندی نبود



آمدم تا عشق را باور کنیداز گریبان خدا سر بر کنید



آمدم این سنگها را دل کنمقصه ی بیداد را باطل کنم



نور آوردم که ظلمت گم شودآفتاب آئینه ی مردم شود



قلبها سرشار یکرنگی نشدهیچکس مشتاق بی رنگی نشد



عشق طوفان می کند محتاج کو؟دار بر پا می کند حلاج کو؟



رهزنانی راه ایمان می زننددست و پادر وهم شیطان می زنند



گرگها همچهره ی انسان شدندشرک ورزان حامی قرآن شدند



بوی زهرا می تراود از نجفمی رسداز بیکران آهنگ دف



یا علی!من مانده در بند تو امجلوه کن!محتاج لبخند توام



جلوه ای کن! یک جهان دلخون ببین!قصد لیلایی کن و مجنون ببین!



جلوه کن تا مشق زیبایی کنمدار بر پا کن!مسیحایی کنم



از زمین تا آسمان پل بسته ام چلچراغی از توسل بسته ام



شرح شوقت می نویسم تا ابدمی سرایم "قل هو الله احد"



می تراود نور از این سرزمینآسمان غرق است در نور زمین



عشق باریده است امشب آسمانیاس می روید به روی دستمان



برگ سدره سایه ای افکنده استمکه از عطر جنان آکنده است



می تراود بوی شوق از هر طرفنور می بارد مدینه تا نجف



بوی مریم،بوی عیسی می وزدعطر انفاس مسیحا می وزد



جبرئیل امشب به آواز جلیمی سراید:لا فتی الا علی



باز امشب عرشیان کف می زنندآل احمد پنجه بر دف می زنند



ای علی!تفسیر آیتهای نابمحو شد در نور رویت آفتاب



قبله ی این قافله ابروی تو کعبه شد آئینه دار روی تو



ای امیر خیبر و بدر و احدهر که فانی در تو شد ، جاوید شد



کفر راه سینه را گم می کندذوالفقارت تا تکلم می کند



یک جهان دل در خم گیسوی تو مد بسم الله شده ابروی تو



عدل مطلق در تو پیدا می شودرنج،با صبر تو معنا می شود



مکه در بهت و تحیر مانده استآفتاب از کعبه نور افشانده است



روز "اتممت علیکم نعمتی" استاین فروغ جاودانه نام کیست



شوق می بارد زمین تر می شودتا حدیث نام حیدر می شود



ای علی! ای مقتدای هر چه هستتشنه کام جام عشقم از الست



سرخوشم از باده جام ولامست از پیمانه "قالوا بلی"



ای امیر کوفه مولای فدک!بوده ای با حق و "الحق معک"



آفتاب آئینه ی نورانیتپرتوی از مشرق پیشانیت



ای دلیل ومقصد پروازهازخمی شرقی ترین آوازها



با نگاهت عشق حیران می شودگیسوی شعرم پریشان می شود



اسبهای شوق را زین بسته امچشم را با اشک آذین بسته ام



نام تو آئینه  ی نام خداستنور تو ، تکرار نور مصطفی است



عدل مطلق!منقطع از کفر و شردر شگفتم تو خدایی یا بشر!



ای شکوه خطبه ها تسلیم توسوخت موسی در تب تکلیم تو!



ای خدای واژه!مولای کلام!قاصرم از وصف نامت ،والسلام!

 عصمت واعظ حسینی
شهاب


[ چهارشنبه 87/4/26 ] [ 1:58 صبح ] [ ] [ نظر ]
<   <<   71   72   73   74   75   >>   >
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب