|
شط خون! ... و دلم! در کنار شطی از خون، جنون والا را! به تفسیر در خون خفتی و کارون در رگان پیشانی ات جوشید و دلم، ردای سرخ یاد تو را پوشید و خورشید، قطره قطره خون تو را نوشید معراج مردان را قامت بستی، به زخم حسین در ظهر عاشورا، و از این روست ای دوست! که خورشید در هر غروب به زخم ستاره گون شقیقه ات اقتدا می کند و هر پگاه نام تو را چونان سلام سرخ نمازش ادا می کند. نوشته: سید حسن حسینی بختیاری
[ دوشنبه 89/9/8 ] [ 12:36 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |