|
نسیم روضه وزیدن گرفت در مویت غروب می چکد از تارهای گیسویت
کنار علقمه افتاده بر زمین رویت! ...
بس است! ، این همه سختی مده به بازویت! ...
چقدر فاصله افتاده! ... بین ابرویت!!! ...
نشسته مادر پهلـــو شکسته پهلویت ...
ز تن آن شاخه ی حسّاس افتاد ...
[ چهارشنبه 89/9/10 ] [ 1:46 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |