سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا زهرا

دست هایی در کارند که پیشانی تو را به بال فرشتگان گره می زنند.

رنگ ها در هم می پیچد و نام ((زهرا)) بر ماه پیشانی ات می لغزد: مسافر مهتاب! پیشانی بندت، زمین را چقدر روشن کرده است!

بختیاری

 


[ یکشنبه 89/8/23 ] [ 5:1 عصر ] [ ] [ نظر ]

 

شهادت امام محمد باقر(ع)

شهادت امام باقر(ع) تسلیت باد.

موقعیت علمی امام:                                                                                               

بی تردید چنان که بسیاری از علمای اهل سنت نیز گفته اند،امام باقر(ع) در زمان حیات خویش شهرت فراوانی داشته و همواره محضر او از دوست دارانش، از تمامی بلاد و سرزمین های اسلامی، پر بوده است.موقعیت علمی ایشان، به مثابه شخصیتی عالم و فقیه، به ویژه به عنوان نماینده علوم اهل بیت، بسیاری را وا می داشت تا از محضر او بهره گیرند و حل اشکالات علمی و فقهی خود را از او بطلبند. در این میان، اهل عراق که بسیاری از انان شیعه بودند، بیش از دیگران شیفته شخصیت حضرت شده بودند. مراجعه کنندگان، خضوعی خاص نسبت به شخصیت علمی امام داشتند چنان که عبدالله بن عطای مکی گوید:علما را در محضر هیچ کسی کوچک تر از زمان حضور در محضر امام باقر(ع) ندیدم. حکم بن عینیه با تمام عظمت علمی اش در میان مردم، در برابر ان حضرت مانند دانش اموزی در مقابل معلم خود به نظر می رسید.شهرت علمی امام، در حد تعبیر ابن عنبه، مشهور تر از ان است که کسی بخواهد ان را بیان کند. این شهرت در زمان خود ایشان،نه تنها در حجاز که، بلکه حتی در عراق و خراسان نیز به طور گسترده فراگیر شده بود. چنان که راوی گوید: دیدم که مردم خراسان دور حضرت حلقه زده و اشکالات علمی خود را از ایشان می پرسیدند. ذهبی درباره امام باقر(ع)  می نویسند: ایشان از کسانی است که بین علم و عمل، سیادت و شرف و ثاقت و متانت جمع کرده و برای خلافت اهلیت داشت. ابرش کلبی از هشام بن عبدالملک پرسید: این کیست که مردم عراق او را در میان گرفته و مشکلات علمی خود را از او می پرسیدند؟ هشام گفت: این پیامبر کوفه است، خود را پسر رسول خدا و شکافنده علم و مفسر قران می داند.

منبع :هفته نامه پرتو                       

بختیاری


[ شنبه 89/8/22 ] [ 5:39 عصر ] [ ] [ نظر ]

جمکران

باور کنید خواهد امد از سفر موعود ما

عیسی ما، موسی ما، نوح ما، داوود ما

چشم بردارید از جاده، دل را سپاریدش به او

می شود حس کرد کی می اید وعده ی معبود ما

ورد لب ها روز و شب امن یجیب المضطر است

عشق او گشته عجین با هر چه تار و پود ما

آدم اول نام او را از خدا با دل شنید

بود، آدم هم در انتظار مهدی موعود ما

عزم بر ترک گناه و اشتیاقش کافی است

تا بیاید پیش ما ان کعبه ی مقصود ما

شاعر: امیریان نور

 

بختیاری                                                                                                                             


[ جمعه 89/8/21 ] [ 10:40 صبح ] [ ] [ نظر ]

تفحص رویا

باورت می شود این جا، دروازه ی اتش و رویاست!

چه غریب می نماید!

انگار نه انگار،روزی روزگاری این جا، برجکی وجود داشت که پله پله تا خدا قد کشیده بود! این چه رسمی است که از خاطره، خاکستر می ماند و از عشق، دستی که در باد تکان می خورد؟!

من اشتباه امده ام یا تو راه را نشان نمی دهی؟

دلم گواهی می دهد در حوالی نگاهت هستم، اما از کدام سو باید رویایت را تفحص کنم؟

نمی دانم...نمی دانم...

خود را به باد ثانیه ها می سپارم و شمارش معکوسی را رو به اخرین لحظه پرواز، آغاز می کنم

از ترکش ها و پوکه های زنگ زده می گذرم و در مسیر عقیق های شکسته و کلاه خود های هزار پاره به آینه می رسم... چه پاک و زلال در برابرم نشسته ای! میان انبوه شمع ها و سجاده ها. گرداگردت، گرگ ها به مرگ اخرین شمع، چشم تیز کرده اند! بیسیم را بر می داری و از پله های برجک، ارام بالا می روی، ابرها زیر پایت سینه می سایند و ماه شال گردنش را دور گردنت آویزان می کند، شهاب رگبار، از هر سو گرداگرد کهکشان نگاهت می چرخد و تو گرد شمس.

الله...الله از زبانت نمی افتد. به بالای برجک می رسی، به اسمان چشم می دوانی، ابرهای سیاه حادثه، شیهه می کشند و بر گرده هم شلاق می کوبند. ان سو، گرگ ها در هیبت تانک ها و کرکس ها در شمایلی نو، پیش می ایند. این سو مرغابی ها در برکه گیسوان دختران شالیزار، بال می شویند و تو، تنها تو می دانی که فاصله بال کبوتر تا چنگال کرکس، همین برجک دیده بانی است!

اسمان اتش می گیرد و هر لحظه فرشته پر و بال سوخته ای، کنارت فرود می اید. گلوله ها به سمت اطلسی ها، نشانه می روند و عروسک ها، زیر چرخ تانک ها جیغ می کشند، تمام گهواره های خالی می لرزد. گردونه بی سیم را به سمت بال شاهین ها می چرخانی و نشانی سایه ها مخابره می شود. دوربین ها خطر تو را نشانه می گیرند و لاله های عباسی گرداگرد برجک، آهنگ مبارک باد، می نوازد. حضور معطرت،مشام شغال ها را آزرده است.معراج دوباره ای، در راه است. از حرا تا ان جا و از ان جا تا حرا، تا خود خدا.

با هر پله که از برجک فرو می ریزد، یک پلع به میقات سبز،نزدیک تر می شوی. در دور دست، مسیح بشارت تازه ای را در باد،تکان می دهد.ذوالجناح از میان خیمه های سوخته، پرنده سفیدی را بیرون می کشد.

برجک هزار تکه می شود...

به خود می ایم، در دست هایم پلاکی می لغزد و بی تابی می کند.

اما چه کسی باور می کند این جا، همان دروازه اتش و رویاست!

منبع:هفته نامه یالثارات

بختیاری


[ پنج شنبه 89/8/20 ] [ 12:30 عصر ] [ ] [ نظر ]


.:: یَارَبِّ ::.




شعری زیبا به مناسبت سالروز ازدواج حضرت علی و فاطمه(علیهماالسلام)
 
امشب خدا لطف نهان خود هویدا میکند

امشب تفاخر فرش بس بر عرش أعلا میکند

امشب دو تا را جفت هم ، از صنع یکتا میکند

یعنی علی ماهِ رخ زهرا تماشا میکند

با چشم دل در صورت او سیر معنا میکند

امشب حسد بر خاکیان ، بی حد برند افلاکیان

خندان چمن ؛ رقصان دمن ؛ خوشدل زمین ؛ خرم زمان


در دست اسرافیل بین ، صورش شده ساز و دُهُل

با نور، دعوتنامه بفرستاده هادیّ سُبُل

امضا ، ز ختم المرسلین ؛ گیرندگان ، خیل رُسل

هر کس که آید همرهش نی دسته گل ؛ یک باغ گل

در آمد و شد اولیا، در رفت و آمد انبیا

ای غصّه و ای غم برو ؛ ای شوق و ای شادی بیا

 

از بهر این ساعت زمان لحظه شماری کرده است

وز بهر این وصلت زمین نابردباری کرده است

چشم فلک شب تا سحر اختر شماری کرده است

ایوب دهر از شوق امشب، بی قراری کرده است

دست خدا ، وجه خدا را خواستگاری کرده است

امشب علی ،آن عدل کل بر عق کل داماد شد

شاگرد ممتاز نَبی ، داماد بر استاد شد

 

خوان کرم مخلوق را دعوت به مهمانی کند

صد نعمت از رحمت خدا بر خلق ارزانی کند

وز طور موسی آمده تا آنکه در بانی کند

آید خلیل ،آرد ذبیحِ خود که قربانی کند
یوسف گرفته مِجمر و اسپند گردانی کند

کرّوبیان در هلهله، قدوسیان در همهمه

عیسی به دنبال علی، مریم کنار فاطمه

 

امشب به ملک اهل دل مولی الموالی ، والی است

بر سینه غم دست رد زن، شب موسم خوشحالی است

شام سیه بختی شد و روز همایون فالی است

کوثر،کنار ساقی کوثر علیّ عالی است

زهرا به خانه بخت شد، جای خدیجه خالی است

امشب به روی مرتضی ، لب های زهرا خنده کرد

آن دل گر از غم مرده بود، از خنده ی خود زنده کرد


میخانه باز و هرکسی جام مکیّف می زند

ناهید، پا می کوبد و تندر به کف دف می زند

رنگین کمان چون مشتری خود را در این صف می زند

لبخند وصل امشب چه خوش کوثر به مصحف می زند

آری نه تنها خاکیان ، هر آسمان کف می زند

منشین غمین امشب دلا، شادی دل کن بر ملا

خیز و مِس خود کن طلا ، آیینه ات را ده جلا

 

عقد علی و فاطمه در آسمان بسته شد

در آسمان بسته شد در کهکشان ها بسته شد

زین نرگس و سوسن دگر چشم و زبان بسته شد

راه یقین ها باز شد ، پای گمان ها بسته شد

بازاریان حُسن را ، دیگر دکان ها بسته شد

خورشید و ماه و آسمان،آیینه گردانی کنند

چون در زمین خورشید و ماهی نورافشانی کنند


بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بُوَد

جبریل مأمورست و فکر مجلس آرایی بود

میکال از عرش آمده گرم پذیرایی بود

چشم کواکب خیره گر از چرخ مینایی بود

درشهر یثرب لاجرم، خوش گِرد هم آیی بُوَد

خیل مَلک از عرش ، سوی فرش فرش آورده اند

بهر جلوس انبیا پَرهای خود گسترده اند

 

امشب زشادی هر وجودی خویش را گم کند

گردون تماشای زمین با چشم اَنجُم می کند

دریای لطف سرمدی ، بی حد تلاطم می کند

اهل زمین را آسمان غرق تَنَعُّم می کند

هر غنچه بهر وا شدن چون گل تبسم می کند

امشب که گاه شادی بی حدّ و بی اندازه شد

با دست جانان دفتر عشق علی ، شیرازه شد

 

امشب صدف، بر گوهری ، یک بحر گوهر می دهد

یک گوهر اما از دو عالم پر بهاتر می دهد

صرّاف کل ، دردانه ای بر دُرج حیدر می دهد

خود دست دختر را پدر بر دست شوهر می دهد؟

نی نِی ، فلک خورشید را بر ماه انور می دهد؟

تبریک گو بر مصطفی جبریل از دادار شد

زهرا امانت باشد و حیدر امانت دار شد

 

امشب علی در خانه خود شمع محفل می برد

کشتی عصمت ، نا خدا را سوی ساحل می برد

مشکل گشای عالمی، حل مسائل می برد

انسان کامل را ببین ، با خود مکمل می برد

هم آن به این دل می دهد ؛ هم این از آن دل می برد

با نغمه ی جادویی اش ، داوود مداحی می کند

با خامه مانی کِی توان این نقش طراحی کند

شاعر : علی انسانی

توضیح: متاسّفانه به دلیل محدودیت تعداد کاراکترها امکان درج کامل شعر میسر نشد که ضمن عرض پوزش خواهشمندم در این آدرس ملاحظه بفرمایید:

http://www.alborznews.net/fa/pages/?cid=12633



[ دوشنبه 89/8/17 ] [ 12:21 صبح ] [ ] [ نظر ]
   1   2   3      >
درباره وبلاگ

بیاد شهدای گمنام!!! برای بچه های تفحص و برای آنهایی که به دنبال گمشده ی خود می گردند هیچ لحظه ای زیباتر از لحظه ی کشف پیکر شهید نیست. اما زیباتر از آن لحظه ای است که زیر نور آفتاب یا چراغ قوه پلاکی بدرخشد. در طلاییه وقتی زمین را می شکافتیم پیکر مطهر شهیدی نمایان شد که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود ؛ شبیه دفتری که بیشتر مداحان از آن استفاده می کنند. برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد . آن را پاک کردم . به سختی بازش کردم بالای اولین صفحه اش نوشته بود: عمه بیا گمشده پیدا شده!
لینک دوستان
امکانات وب